کاکتوس کویر

 

منظره غروب در بیابان sunset in desert

 

آفتاب درست وسط آسمون بود انگار ایستاده بود و ازنگاه کردن به دل کویر چشم بر نمی داشت

 کاکتوسی تنها زیر گرمای طاقت فرسا مثل سرو بلندی استوار ایستاده بود

 نمی خواست کم بیاره  یعنی اصلا تو ذات کاکتوس نبود براش معنی نداشت

 همیشه برای این جور موقعیت ها آب به همراهش بود

 اما گرما امونشو بریده بود بدن سبز و تیغ تیغیش خیس عرق بود

 انگار خـــــــــــدا ندای دلش رو شنید ناگهان نسیم خنکی ازجنس لطافت با عصاره گرما

 برتنش وزید دلش میخواست نسیم رو بغل کنه اما نسیم گذرا بود مث یه رهگذر تو جاده تنهایی ها

 ماه ها گذشت تا اینکه یه روز گذر کبوتر سفیدی به اون کویر و کاکتوسش افتاد

 کاکتوس که تنها بود دلش میخواست کبوتر بیاد و رو شونه هاش بشینه رو دسته هاش لونه

بسازه و  زندگی کنه ٬حرف دلشو نخورد و به کبوتر گفت . اما ای کاش نمی گفت

 کبوتر نمی خواست دل کاکتوسو بشکنه سعی کرد محترمانه جوابشو بده و گفت :

 من یه رهگذرم اتفاقی به اینجا رسیدم  تو شمال زندگی میکنم اونجا آب و هوا خیلی قشنگه

 رنگا زیاده  زیر درختی که لونه من توشِ یه رود پر آبی جریان داره

 اینجا روزا گرمه شبا سرده میدونم دلت سفیده مث برگِ یه گل اما اطرافت پر خاره میشینه تو

بدنم سر پناهی ندارم تو اوج گرما بهش پناه ببرم تو ساخته شدی واسه اینجا دلگیر نباش بساز

 کبوتر رفت و کاکتوس رو به فکر فرو برد یه فکر عمیق ...

 سال ها از پی هم گذشتن تا اینکه یه روز ابرای سیاه اومدن و دل آسمون آبی و گرم کویر رو

تصاحب کردن ۴ شبانه روز با طوفان شروع کردن به باریدن ٬دل کویر پر شد از آب

 صبح روز بعد وقتی کاکتوس مثل همیشه از خواب بلند میشه عکس خودشو تو آب صاف و زلال

 زیر پاش میبینه و دیدش و سرنوشتش تغییر میکنه .....

 

+  آخرشو خوب نتونستم ادامه بدم ):

+ قبول دارم نگارشش مث قصه گفتن های مادر بزرگا شده ): میدونم بد شده

برای باز سازیش اگه کسی چیزی به ذهنش میرسه اگه میتونه کمک کنه دریغ نکنه ):

+اما حال و هواش مث منِ .. |:

 

اندر احوالات رانندگی بانوان در ایران

 

یه دوهفته ای میشه که کلاس رانندگی میرم

با امروز جلسه سوم کلاسای شهریم بود  تو این دو روزی که گذشت دس فرمونم بهتر شده

دیروز روز کلن خفنی بود البته امروز خعلیییی خوب بود آخه از اول ینی از دم آموزشگا تا دم خونمون

فقط رانندگی نمودیم

دیروز داشتیم میروندیم  تو چهار راه بودیم  که یه ۲۰۶ سفید جیگر مامانی از تو آینه مشاهده نمودیم

خلاصه ما جا رو واکردیم که ایشون تشریف فرما شن بیان جلو اما نیامدن یه ذره که گذشت دیدیم اومد جلو

ماشین ما با صدای قیژژژژژژژژژژژژژژژژ و باند بلند دوپس دوپسی خفن رد شد که دوتا از این پسر چیتوزیا

حول وحوش ۲۸ -۳۰ توش بودن خلاصه ما مث لاک پشت حرکت کردیم رفتیم جلوتر که بریم تو فرعی و اینا

یهو دیدیم بازم اینا پشتمونن مربیمون فرمودن بپیچ تو کوچه آغا ما پیچیدیم یهو دیدیم جلل الخالق اینا باز

پشتمونن اصن کـَنه تر از اینا نبود با اون ضبط خفنشون دیگه من کفری شدم گفتم : خانوم این ۲۰۶

بد گیر داده ها گف خودمم فهمیدم واسه همین گفتم بپیچ تو کوچه خدایی کوچه تنگ بود ما میلی متری

میرفتیم اینام  لبخند زنون پشت ما بودن

خلاصه یه جا رفتیم مربی گف پارک ۳۰ سانت بزن آغا مام زدیم یهو اینا اومدن جلو ما یه ذره رفتن جلوتر

 واستادن دیگه عکس العملی از ما ندیدن سرشونو انداختن پایین رفتن

بعد ما از پارک در اومدیم یه ذره رفتیم جلو دیدیم رفتن جلو دم خونشون پارکیدن

مربیمم گف خدایی حال کردی چ جور پیچوندمشون بردم دم خونشون رسوندمشون

امروزم دست کمی از دیروز نداشت  ولی خوبیش به این بود از پشت فرمون بلند نشدم

مث دیروز هم نبود دور دو فرمونم و دنده عوضیدنم و دنده عقبم خوب بود مربیم کم جیغ زد

یه قسمتی بود رفتیم تو اتوبان جاتون خالی خعلی مزه داد چون من کارآموزم آروم از کنار میروندم

یه آقایی کنار اتوبان واستاده بود نیس آروم میروندم  اومد جلو داد زد خانوم مستقیم میری

یه قسمت دیگه هم بود سر پیچ داشتم میروندم یهو یه زانتیا هی پشتم دستشو گذاشت رو بوقققققق

ول نکرد من جا داده بودم بهش ها اما عوضی کـِرمـِش گرفته بود آزار برسونه

مربیم قاتی نکرد جا که دادیم اومد جلو ما مربیمم دستشو گذاشت رو بوققققققققق ول نکرد

خدایی حال کردما بعد که رفتیم جلو اون یه جا ماشینشو پارک کرد کنار خیابون که مربیمم فرمونو

پیچوند رفتیم طرف ماشینش یهو داد زد عوضی آشغال تابلو رو ندیدی اونجور بوق میزنی تا یارو بیاد حرف بزنه

آقا ما گازشو گرفتیم رفتیم خدایی خعلییییییییی حال داد

ختم کلوم اینکه مردا تحمل رانندگی بانوان متشخص را ندارند

 

+ ببخشید یه ذره نگارشش بد شد آخه هول هولکی نوشتم

 

رویای خیالی

 صــدای آواز نسیــمــ

 پچ پچ پــروانهــ 

 زمزمهــ مـاهــی

 هیــاهــوی بـرگ بـرای فـرار از طوفــان

 فریــاد تنهایـی شب بــرای رسیـدن بهـ صبـح

 جیـغ سیـب بـرای کنـده شدن از شاخهــ درخت تو دسـت بــاد سـرد

 صداشـونـو میشنــوی تو هیاهــوی  این شـهر غریب؟

 دلمــ یه گوش شنوا و یهـ ذهن بیــنا میخواد تـو تاریـکی این شهر

 برای رهــــایی از همه تنهــایی ها و بــی کسی هــا ):

 + گاهی دنبال واژه میگردی تا درد دلتو تسکین بده اما نمی شهـ یعنی نیسـت |:

بخش هنری

 

لطفا اسپیکرتونو  رو دنده آخر بذارید تا صداش در بیاد

معرفی قطعه: Für Elise ( به انگلیسی For Elise ) اسم دوم یکی از مشهور ترین قطعه های هنری بتهوون هست . اسم اصلی و رسمی آن Bagatelle است . این قطعه هنری تا سال 1867 منشتر نشده بود, یعنی 40 سال بعد از مرگ بتهوون . کاشف این قطعه یعنی لودویگ نوهل تایید کرد که دست نوشته ی اصلی آن که تاریخی به 27 آپریل داشته گم شده است

 

نیــلوفری آبــی

 

 خــورشـید در میــانهـ آسـمون مـی درخشیــد

 اون بالا هــمه چیـز زیـبا جلــوه می کــرد  البتهـ اینطــور بهــ نظر مــی رسیــد

 هیــچ کـس از دل آبــی آسمون کهــ  بــا ابــرای سفـید تــزییــن شـده بــود

 خــبر نــداشت کهــ چـی تـوش میگذره

 اون پاییــن رو زمیــن تــوی مرداب ٬ آب ســرد بــود نسـیـمــ خنکــی در جهــت نــوازش آب مــی وزیــد

 گــوشــهـ ای از مــرداب رو نیــزار هــا تصــاحب کــرده بــودن

 کنــار نیــزار ها گل بــرگ هــای گــلی خــود نــمایــی مــی کـــرد

 نیــلوفری آبــی تــو کبــودی مــرداب شـناور بــود

 نیـلوفری تنهــا کهــ  همـهـ فقــط زیــبایـی شـو مـی دیدن کســی از عمق دلــش خبــر نـداشـت

 کهـ خستهـ شده از ایــن زنــدگـی مــردابـیش دلــش آزادی میخــاد مثـل همــون کبوتــر سفیــدی

 کهــ تــو آســمون آزادانهــ  درحـال پــروازه  امـا مثـل ایـنکهــ خواستهــ زیــادیـهـ

 وقتــی میبینهــ نمـی تونهــ شرایطـو عوض کنهــ آرزو مــیکنهــ منتظر میمونهــ

 تا بــادی ٬ طوفانــی ٬جــونوری بیــاد اونــو از ریشــهــ ایــن مــرداب کبــود و تــاریــک بکـنهـ

 تــا شایــد بــا وزش بــادی دیگهـ ای بتـونهـ همسفــر کبــوتر بشهــ.......

 

آخرین برگ زرد

 

 

 روی آخــــریـن شـــــــاخـه درخــــــت منــتظــر بــــود

 منـــتـظــر وزش یـهـ نسیــمــ از سـمت شـمال خستــهــ بــود

 از زندگــــی یهـ رنگــش ٬میدونـست عمــرش بهــ ســر اومـــده ایــنجـا دیــگه آخــر خـط بود

 بــاید پیــاده میــشد خــوب و بــد گذشتهــ بــود

 بــالاخـره زمانــش فرا رسـید پــاییــز اومــد فصــل تغـییــر رنــگ ٬ با کــولهــ باری از بــاد...

 بـاد و بارون و ســــرما دست بهــ دست همــ شروع کــردن

 بــرگ از آخــرین شاخــهـ پــرواز کــــــــرد احســــاس سبــکی میکــرد مدت ها میشــد منتظر بــود

 بــالاخره بـعد کلــی انتـظار  زمیــنی شد و بهــ  چــرخهــ خاک پیوســت...

 اون شــد همبســتر خــاکـی بــرای رشــد دانهــ ایی از جنس درخت..

 

زیر پوستی دورهمی بخندیم D:

اگه فیس بوک خیلی وقت پیش وجود داشت چی میشد ؟

انسانهای اولیه : آتش را کشف کردیم = 41576 لایک
کامنت اول : داداش دمت گرم لینک دانلودشو بزار دارم از سرما یخ میزنم

... لئوناردو داوینچی : امروز نقاشی مونالیزا رو تموم کردم ،
میتونین عکس پروفایلتون قرارش بدین
کامنت مونالیزا : مرسی عزیزم بوس بوس

آلبرت انیشتین : فیلم نحوه شکافتن اتم رو از اینجا دانلود کنید
... مردم هیروشیما و ناکازاکی : دیسلایک ، بی شرف :((((

... ... اسحاق نیوتون : یه سیب خورد تو سرم جاذبه زمین رو کشف کردم ،
لطفا به اشتراک بزارین همه باخبر بشن

بل:اقا تلفنم ردیف .حالا دیگه میتونید در کمال ارامش و ترس از دستگیری نیروهای بسیج
و 110 بشینید تو خونهاتون با GF تون راحت صحبت کنید

مشروبات چیست؟
.
.
.
.
.
.
.

.

.

.

.

.

.

.

 

به اولین روباتی که تو مشهد ، برا مسابقات ساختن،میگن: مشروبات

 

 

شب

 

 

 

خـیـلی از واژه ها هـسـتن کهـ هنـوز کشـف نشـدن

کشـف واژه ها نیــاز بهـ درک عمـیق دارن شـب همـ یـکی از اوناس

 کهـ  در عــمـق پهـــنـای سـیــاهیــش  آرامـشـی پنهــانهــ کهــ تــوش میشهــ وجود خــدا

 رو حـس کـرد

 ایــن آرامــش و وجــود رو فقط زمـانــی لـمـس میــکنی کهــ عمــق هستـی رو پیــدا کنــی

 سیاهــی شـب فقط یهــ نمــا از جهــان وجود کهــ خورشیـد بـا این عظمتـش  نقــش یهـ

 چراغ قــوه رو داره کهــ فقط میـتونهــ تو یهـ سوراخ رو روشن کنهــ

 اگهـ بهــ عمـق سیاهـی شب و پهــنای آسمـون پی ببری عظمتـی رو در میـابی کهـ هیچ

 کجـــا پیــداش نمی کنـی...

 

سناریو زندگیم

 

ســــــناریــــو زنـــدگیــــــمــ  وقــــــتی  نوشــــــتهــ شـــــــــــد کهــــــ

 

مـن همــبستر خواب آرمیــــــــده بودمـــــــ

 

وقتـــــی از آغــــــوش خـــــــواب دل کنــــــدمــــــ و چشـــــــمــ گشودمـ

 

کهـــــــ غمـ انگیـــــــــز تریـــــــن تراژدی  زنـــــدگی  سهمــــــ من شـــــــــد..!

 

نوای روح نوازم (:

 

 

آهنگ وبلاگم تیتراژ پایانی فیلم سینمایی یک حبه قندِ

 عاشق این فیلمم ...

 

 

غروب

 

 صدای هیاهو داخل محوطه برج پیچیده بود

 بوی خوش زندگی از میان گل برگ های یاس و پیچک های توی باغچه به مشام میرسید

 نسیم خنکی هوا رو دلچسب تر میکرد

 صدای هیاهوی بچه ها سکوت دلنگیز غروب رو تماشایی میکرد

 دخترک با اندوه تمام  از طبقه هفدهم برج شاهد لذت و بازی های کودکانه و شور و شعف اون ها بود

 با صدای جیغ بچه ها برای خوردن بستنی دخترک آه جانسوزی میکشه  و  تو خودش فرو میره

 ب خودش و این زندگی لعنتیش بد و بیراه میگه ٬ بغضش شکسته میشه اشک از چشمانش جاری میشه

 سرشو به طرف آسمون میبره و تو عمق دلش فریاد میزنه:

  آخــــــــــــــــــــــــــــهـ   خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا جــــــــــون  چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا من؟؟

 دلش میگیره از اینکه سهمش از تمام زیبایی های جهان یه ویلچره که تا ابد مونس درد هاشهـــــ

 

آوای زندگی..

 

قـشـنگـــــــــــ تـرین  ملودی زندگــــــــی مــن Dance  macabre(رقص مرگ)

 

 

 

تيپ های مختلف بانوان در متروی تهران D:

 

عزيز خانوم

 

 

برنزه

 

 

دانشجوي دانشگاه شريف

 

ادامه در ورق بعدی....

ادامه نوشته

خاطره

 

 

dsc01521.jpg

dsc01398.jpg

 

 

داستان کرم ابریشم

 

 

 

یــهــ کــــرمــ ابــریشـمــ کــو چـولــو بـــود

بـهــ تـازه گــی از تـخمــ در اومــدهـ بـود نــگران و مشــوش  بــود غــریزه ش بـهش میگفـت

کهــ بایـد از پــرندهــ ها دوری کنهــ وگرنهــ بهــ پروانـگی نمی رسهــ

کرمــ کوچـولـو آینهــ دلش سفیــد سفیـد بود صبحــا بـا نور ایمـان از خوابــ بلـند میشـد

شبــا بهــ عشقــ فردا میــخوابید

تـا اینکهـ تـو گـذر زمـان وقــتی چیزی بهــ پیلهــ گی نموندهــ بود با یهــ گنجشـکــ دوستــ میشهــ

بهــ گنجشکـــ دلــ میبندهــ  زندگیـــ مسیــر جدیـدی رو بهش نشونــ میدهــ همهــ چی براش

عوض میشهــ تا اینکهــ یه روز کهــ خیلی احساســ تشنگی میکنهــ از گنجشکــ میخاد

 کهــ اونو ببرهــ بهــ کنــار چشـمهـ وقتی بهــ چشمهــ میرسهــ کنــار آبــ چندتــا پروانهــ میبینهــ

میرهــ کهــ آب بخورهـــ تو زلالــی آب یهــ چیزی رو میبینهــ خودشــو آینهــ زلال دلشــو کهــ

از دســت دادهــ بود با چند تــا پروانهــ اونجا آشنــا میشهــ اونــا رو کهــ میبینهــ آهـ میکشهــ

یکــی از پروانهــ ها اونــو بــدجــور بهــ فــکر فرو میـبرهــ  بهــ خودش کهــ نگاهــ میکنهــ

 میبینهــ چیزی بهــ پیلهــ شدنش نموندهــ میرهــ کنــار یـ بهـ گلی پنـاهــ میبــرهــ 

 گل بهش ایمانــ و امیــد هدیهــ میدهــ

نور عشقو بهش نشون میدهــ کرم بغــض میکنهــ تو خودش  فــرو میرهــ

همونــجا پــیلهــ میــکنهــ ...

گنـجشکــ سردر گمــ میــشهــ بعــد از مدتی گشتن وقــتـی پیــداش نمی کنهــ میــره

سراغ یـکـی دیگهــ....

 

 

نیــــــــــازمندیـــ هـا فـــوری

 

  

 هـــم اکنــونـــ بـهــ یکـــ نقــاشــ ماهــر

 

جهـتـــ  راهنماییــ  بـهـ نقـطـهـ اییـــ سـرگـردانــ  نیــازمنــدیــم فـوریـــ S:

 

 

نقـطهــ سـر خــط..

 

چــشـمامــ رو بــاز کـردمــ  خـودمـو تـو یـهـ صفحهــ صـورتیــ دیدمــ اولـیـنـ بـارمـ بــود

 

وارد یهــ دنـیایــ جدیــد میشــدمــ  رنگـــ صفحهـــ تو روحیـمـ اثــر گـذاشتـــ

  

حواســم پــرت شـد یهــو پریــدم تــو صفحــهــ سفیـد .. آشــوبیــ تو صفحهــ ایــجاد شد

 

آخهــ من نقـطهــ آخــر یهــ خطـ راسـتـــ تو صفــحه سـفید دیگهــ بودمــ

 

صفحهــ بزرگـــ بود هــرجا میرفــتمــ  جــز سفـیدیــ و اثــر رد نقطهــ هامــ چیـز دیــگهــ ایــ

 

نمیـدیـدمـ

      

کمیـــ ذهــنمو متــمرکـز کــردمــ ذهنـــ نقطــهـ ایــمـ رو بــهــ کـار گرفتمــ  یــاریـم نمیــ کرد

 

بـا دیــدن اولینـــ خطــ ب سمتشــ شتـافتمــ  بهــ نقطهــ ها وصلــ شدمــ یهــ نگــا بهـــ انتهــایــ

 

خطــ کردمــ .... کــار از کــار گــذشــتهــ بود منــ بهـ خمـیـدهـ ها پـیـوسـتهــ بـودمــ ):

 

+ نقاشــ میــخواد تــمامــ خــطوطــ منــحنــیــ صفـحـهــ رو پـاکــ کنهــ کـمکــ میــخـوامــ

 

 آخهــ منــ هنــوز یهــ نقطـهــ امــ  S:

 

 

خــط موربــــ

 

      حـوصلمــ ســر رفـتهــ بود یهــ خط مـورب کشـیدمـ

 

      خودکــارمــ جـوهـر پـســ داد خــط موربــــ تــمامـــ صفــحهــ رو احــاطهــ کــرد

 

      صــفحهـ م سـیاهـ شــد

 

      قــلبـی کــهـ تـو صفـحهــ کشیــده بودمــ خــراب شـد

 

      اومــدم  همهــ چیــو درس کنــم

 

     پـا کنــ رو بــرداشــتمــ پا کنــمــ با یــهـ عملــ ناشـیانهــ برگمــ پارهــ شد S:

 

 

کـــــــمکـــــــ مـیـخـوامـــــــــ

 

تـــــــویـــ سفــیدیــ مطـلقــ  کاغــذمــ گــم شــدمــ  ):

 

نـقطهـ هـا تـشـکـیـلـــ  خطــ رو مــیــدنـــ  اما انـگار قــرار نـیـســ

 

 ایـنــ نقــطهــ هـا تـشـکـیـلــ خطـ بِــــدَن

 

ایـن نقـطهــ هـا بــویــ لـکهــ رو میــدن

 

لــکهــ ایـــ بهــ بزرگــی یهـــ دردســر S:

 

delet

 

ایـنـجا فقــط یـهـ پاکنــ دارمـ ..

 

ایـــ کاش میتــونسـتمـ با همیــنــ پاکـنـ  بــدونــ هیــچـ کثـیـف کـاریـــ

 

تـمام خطــ خطـی هایــ ذهنمـو کـهـ با جـوهـر خـودکـار سـیاه شدهـ

 

پــاکــ کـنـمـ ..|: